به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از دیویا دووی و شج موهان (فیلسوفهای مستقر در شبه قاره [هند]) است که در ادامه میخوانید.
هند مدتهاست که مملو از مردمان استثنایی بوده و مفهوم «دولت استثنا» یا «گسترش» آن را بی معنی میکند. برهمنها استثنایی هستند زیرا آنها فقط میتوانند دستورالعمل آیینهایی را فرمان دهند که نظم اجتماعی را اداره میکنند، و افراد طبقه فروتر نمیتوانند این آئینها را لمس کنند (چه رسد به خواستن آنها) از ترسی که دیگران از آلودگی آنها دارند. در دوران مدرن در بعضی موارد توالتهای عمومی مجزا را برای آنها در نظر گرفته اند. دالیت ها، پایینترین قشر طبقه نیز نمیتوانند توسط طبقات فوقانی لمس شوند، چه رسد به اینکه طلب شوند، زیرا آنها "آلایندهترین" به حساب می آیند. همانطور که میبینیم، استثنا برهمن شبیه طرد دالیت نیست. یکی از اعضا طبقه دالیت به نام "پاریا" توسط آرنت به "الگویی" تبدیل شد که متأسفانه واقعیت رنج آنها را روشن کرد. در سال ۱۸۹۶، هنگامی که طاعون بوبونیک وارد بمبئی شد، دولت استعمار انگلیس با استفاده از قانون بیماریهای اپیدمی ۱۸۹۷، سعی در مبارزه با شیوع این بیماری داشت. هر چند موانع طبقاتی (سیستم کاست)، از جمله درخواست کاست بالاتر که بیمارستانی مجزا داشته باشند و رد کمکهای پزشکی از طرف افراد کاست پایین در بین پرسنل پزشکی، به علل مرگ بیش از ده میلیون نفر در هند افزود.
گسترش [coronavirus [۱، که طبق آمارهای رسمی بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفر [این آمار دقیق نیست. آخرین آمار به روز (دوم آپریل ۲۰۲۰) ۲۰۶۹ است.] را آلوده کرده است، آنچه را که امروز درباره خودمان شگفت زده میپرسیم اینست که: آیا ما ارزش نجات یافتن را داریم و با چه هزینهای؟ از یک طرف تئوریهای توطئه وجود دارد که شامل "اسلحههای زیستی" و یک پروژه جهانی برای کاهش مهاجرت است. از سوی دیگر، سوءتفاهمات مشکل زایی وجود دارند، از جمله این باور که COVID-۱۹ چیزی است که از طریق «آبجو کرونا» انتشار یافته است، و تفسیرهای نژادپرستانه درباره مردم چین. اما نگرانی حتی بیشتر این است که در این مقطع مرگ خدا و تولد خدای مکانیکی، ما در بحرانی در مورد «ارزش» انسان مانده ایم. این را میتوان در پاسخ به بحرانهای آب و هوا، «وفور تکنولوژیکی» و ویروس کرونا مشاهده کرد.
پیش از این، انسان ارزش خود را از طریق خدا-تکنولوژیهای theo-technologies مختلف به دست آورد. به عنوان مثال، میتوان تصور کرد که خالق و مخلوق تعینات چیزی قبل از آنها هستند، مثلاً «هستی»، جایی که اولی بی نهایت بود و دومی متناهی. در چنین تقسیم بندی میتوان خدا را به عنوان انسان نامتناهی و انسان را به عنوان خدای متناهی در نظر گرفت. به نام انسان نامتناهی، خدایان متناهی به خویش نهایتها [یا مقصدها] را بخشیدند. امروز، ما به ماشین تعیین نهایتها [یا مقصدها] را واگذار میکنیم، تا آنجا که عرصه آن را میتوان الهیات-فنی techno-theology نامید.
در این نقطه عطف عجیب و غریب است که باید اظهارات اخیر جورجیو آگامبن را در نظر گرفت، که اقدامات مهار COVID-۱۹ به عنوان وضعیت "استثنایی" استفاده میشود تا امکان گسترش فوق العاده قدرتهای دولتی را برای اعمال محدودیتهای فوق العاده بر آزادیهای ما فراهم کند. یعنی، اقدامات انجام شده توسط بیشتر دولتها و با تأخیر قابل توجهی، برای جلوگیری از شیوع ویروسی که به طور بالقوه میتواند حداقل یک درصد از جمعیت انسان را بکشد، میتواند سطح بعدی «استثنا» را پیاده کند. آگامبن از ما میخواهد که بین «استثنا» و قاعده مند انتخاب کنیم، در حالی که نگرانی او از اینست که «استثنا» قاعده شود. [۲] پس از آن، ژان لوک نانسی با مشاهده اینکه امروز فقط استثنائات وجود دارند، به این اعتراض پاسخ داده است، یعنی همه چیزهایی را که قبلاً قاعده مند میدانستیم اکنون در هم شکسته است [۳]. دلوز در متن نهایی خود به آن چیزی اشاره میکند که در پایان همه بازیهای قواعد و استثنائات، «یک زندگی» ما را فرا میخواند ؛[۴] یعنی وقتی که کسی با زندگی یک فرد در چنگال مرگ روبرو میشود، مسئولیت او را در بر میگیرد. مرگ و مسئولیت با هم پیش میروند.
پس اجازه دهید ما به استثنایی نبودن استثنائات توجه کنیم. تا اواخر دهه ۱۸۰۰، تعداد زیادی از زنان باردار بستری در بیمارستانها، پس از زایمان به دلیل تب خفیف یا عفونت پس از زایمان، میمردند. در یک لحظه مشخص، یک پزشک اتریشی به نام ایگناز سملوویز Ignaz Semmelweis متوجه شد که این امر به این دلیل است که دست کارکنان پزشکی از یک کالبد شکافی به بیمار بعدی یا از رحم یک زن به زن دیگر، عوامل بیماری زا pathogens را حمل میکنند. راه حل پیشنهادی Semmelweis شستن دستها پس از هر تماس بود. به این دلیل او به عنوان یک استثنا در نظر گرفته شده و توسط جامعه پزشکی طرد شد. وی در حالی که از بیماری عفونت خونی septicemia رنج میبرد در یک بیمارستان روانی، احتمالاً به دلیل ضرب و شتم نگهبانان، فوت کرد. در واقع، معانی بی پایانی از استثنائات وجود دارند. در مورد Semmelweis ، خود تکنیک مبارزه با عفونت نیز امری استثنا بود. در «سیاست»، ارسطو مورد انسان استثنایی را بحث میکند، مانند کسی که میتوانست بهتر از کُر آواز بخواند، که بخاطر یک خدا بودن در بین انسانها طرد میشود.
یک الگوی استثنا وجود ندارد. مسیر یک آسیب شناسی میکروبی با مسیر دیگر متفاوت است. به عنوان مثال، استافیلوکوک ها در بدن انسانها بدون ایجاد هیچ مشکلی زندگی میکنند، اگرچه وقتی پاسخ سیستم ایمنی بدن «بیش از حد» باشد باعث عفونت میشوند. در روابط شدید غیر پاتولوژیک، کلروپلاستهای موجود در سلولهای گیاهی و میتوکندری در سلولهای بدن ما زندگی مشترک باستانی و خوبی بین گونههای مختلف هستند. مهمتر از همه، ویروسها و باکتریها «قصد» کشتن میزبان خود را ندارند، زیرا همیشه در جهت «منافع آنها »[۵] نیست که چیزی را که از طریق آن میتوانند زنده بمانند نابود کنند. در دراز مدت -در مقیاس میلیونها سال زمان طبیعت- «هر چیزی یاد میگیرد که با دیگری زندگی کند» یا حداقل برای مدت طولانی تعادل با یکدیگر را بدست آورند. این حس زیست شناس از زمانمندی طبیعت است.
در سالهای اخیر ، بخشاً به دلیل شیوههای کشاورزی، میکروارگانیسم هایی که قبلاً جدا زندگی میکردند با هم جمع شدند و شروع به تبادل مواد ژنتیکی کردند، گاهی فقط بخشی از DNA و RNA. هنگامی که این ارگانیسمها به انسانها «پریدند»، در بعضی مواقع فاجعه برای ما شروع شد. سیستم ایمنی بدن ما این افراد تازه وارد را تکان دهنده مییابند، و سپس با اغراق در منابع خویش، التهاب و تبی را ایجاد میکنند که اغلب ما و میکروارگانیسم ها را میکشد. از نظر ریشه شناسی کلمه "ویروس" [۶] مربوط به سم است. این سم است به این معنا که تا زمانی که ویروس جدیدی بتواند با حیوانات انسانی مقر مذاکره شده ای پیدا کند، مدت هاست که ما از بین خواهیم رفت. به این معنا که هر چیزی را میتوان در مدل «داروساز» pharmakon (هم سم و هم درمان) تصور کرد اگر زمان طبیعت را بگذرانیم. با این حال ، تمایز بین دارو و سم در اکثر موارد مربوط به زمان انسان هاست، این حیوان غریب. آنچه را که "بیوپلیتیک" (زیست-سیاست) نامیده میشود، با پیش فرض زمان طبیعت در نظر میگیرد و بنابراین آن چیزی را که از نقطه نظر منافع ما فاجعه است نادیده میگیرد--مسئولیت ما برای-- «یک زندگی»، یعنی زندگانی هر کسی در خطر مرگ از گرفتن ویروس.
در اینجا مشکل اساسی نهفته است: ما با ایجاد استثنائاتی در طبیعت، از جمله با استفاده از روش Semmelweis شستشوی دست و واکسیناسیون، توانسته ایم «منافع» سیستم ایمنی بدن خود را تعیین کنیم. نوع حیوان ما، عصرهای بیولوژیکی در اختیار ندارد تا بتواند هر دخالتی را کامل کند. از این رو، ما نیز مانند طبیعت، خطاهای کد نویسی و جهشها را در طبیعت مرتکب میشویم و به هر روش اضطراری به بهترین شکل ممکن پاسخ میدهیم. همانطور که نانسی خاطرنشان کرد، انسان به عنوان این سازنده-استثناء-تکنیکی که به خود رازی است، از همان ابتدا توسط سوفوکلس در قصیده اش برای انسان مورد تأمل قرار گرفته بود. به همین ترتیب، بر خلاف زمان طبیعت، انسان درگیر این لحظه است که باید به لحظه بعدی با این احساس که ما واهشته به خود هستیم سوق یابد: کسانی که به این نفرین شده اند که از «چرا» بودن خود بپرسند بدون داشتن وسیلهای برای پاسخ آن. یا، همانطور که نانسی آن را در مکاتباتی شخصی مشخص کرد، «واهشته با هیچ». قدرت این «واهشتگی» شبیه ترک شدگی یک چیز مشخص در رابطه با غیاب چیز مشخص دیگر نیست. این واهشتگی، همانطور که با دلوز دریافتیم، خواستار توجه به هر زندگی به عنوان چیزی با ارزش است، در عین حال میدانیم که در جوامع واهشته به خود، ما میتوانیم ندای زندگی فرد واهشته را تجربه کنیم که ما به تنهایی میتوانیم در آن شرکت کنیم. در جای دیگر، ما تجربه این فراخوان واهشتگی و احتمال ظهور جامعه آن را از میان مابعدالطبیعه و هیپوفیزیک [اصطاحی که نویسندگان برای توضیح تئولوژی گاندی اختراع کرده اند به معنای طبیعت الهی است و امر الهی طبیعی است]، "آناستاز" [رستاخیز از نقاهت] نامیده ایم. [۷]
________________________________________
[۱] به طور هم زمان ، نام ویروس "corona" به معنای «تاج» ، استعاره حاکمیت است.
[۲] که البته از سال ۲۰۰۱ تاکنون اکثر دولتها به عنوان عدم انتخاب دریافت شده اند تا همه امور اجتماعی را به نام تروریسم امنیتی کنند securitize. تمایل قابل توجه در این موارد این است که امنیتی شدن securitization دولت متناسب با شرکتی corporatization شدن تقریباً تمام عملکردهای دولت است.
[۳] به کتاب ژان لوک نانسی ، L’Intrus مراجعه کنید (پاریس: گالیله ، ۲۰۰۰).
[۴] به مجله فیلسوف ۴۷ (۱۹۹۵) مقاله ژیل دلوز ، "L'manmanence: une vie" مراجعه شود.
[۵] نسبت دادن منافع به میکروارگانیسم مسخره است، و توضیحات میتواند فضای بیشتری را از آنچه این مداخله اجازه میدهد بگیرد. در عین حال ، امروزه تعیین «منافع انسان» غیرممکن است.
[۶] باید توجه داشته باشیم که «ویروس ها» در خط حیاتی بین زندگی و غیر زنده وجود دارند.
[۷] In Shaj Mohan and Divya Dwivedi, Gandhi and Philosophy: On Theological Anti-Politics, foreword by Jean-Luc Nancy (London: Bloomsbury Academic, ۲۰۱۹).
نظر شما